Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-05-05@07:28:21 GMT

سرنوشت گورخواب ها چه شد؟

تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۷۰۱۴۴

روزنامه اعتماد نوشت: کارتن‌خواب‌ها و معتادهایی که جایی برای ماندن ندارند از گورستان رانده شده و به کانال آب پناه برده‌اند. نبودشان در گورستان و در جوار همسایگانی بی‌آزار که در خواب ابدی هستند، امنیتی برای رفت و آمد مردم به گورستان به وجود آورده، امنیتی به قیمت شاید گزاف.   دم دمای غروب است و هوا خیلی سرد، صدای اذان از رادیوی اتاقک نگهبانی، از آن سوی دیوار بلند و کرم‌رنگ آرامستان، راه خود را تا میان کوچه نه‌چندان پهن جنت پیدا می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

انتهای کوچه پیدا نیست اما یک نفر از همان دور می‌آید نورانی، نزدیک که می‌شود مردی است کوتاه قامت، حدودا شصت ساله با یک خورجین سیاه بر دوش، دست راستش را حایل خورجین کرده که نیفتد هر چند قدم که راه می‌رود شانه‌اش را بالاتر می‌دهد و با همان دست، کلاه بافتنی و قهوه‌ای رنگش را از روی ابروها به سمت پیشانی هل می‌دهد.   چیزی شبیه به زغال‌گردان اما کمی بزرگ‌تر با یک سیم بلند در دست چپش است، داخلش چوب است و آتش، همان آتشی که در این هوای گرگ و میش و سرد، از دور او را نورانی کرده بود، حالا نزدیک‌تر رسیده، کت بلند و مندرسی بر تن دارد که حداقل سه سایز به او بزرگ است و تا سر زانویش را پوشانده، خورجین را از دوش بر می‌دارد، به مقصد رسیده، روبه‌روی بهشت فاطمه، با فاصله‌ای حدود سه متر از درب سبز ورودی آرامستان، مهیای نشستن می‌شود، بساطش را پهن می‌کند، چند بسته شکلات و چند برگه دعا، کمی دیر رسیده است مردمی که برای خواندن فاتحه به قبرستان آمده بودند حالا دیگر از در ورودی خارج می‌شوند و می‌روند.   اینجا بهشت است   اینجا آرامستان بهشت فاطمه است واقع در شهریار. همان گورستان معروف نصیرآباد باغستان که روزی خانه‌ای بود به ظاهر امن، برای گروهی معتاد و کارتن‌خواب، زنان و مردانی که از سرمای زمستان به گورهای از پیش آماده شده پناه آورده بودند و دو یا سه نفری شب‌ها را در آن نشسته می‌خوابیدند.     زمستان سال 1395 بود که حرف دل خیلی‌هاشان شد «قلمت بشکنه روزنومه‌چی که اومدی از ما نوشتی، اومدی بهترش کنی همین سرپناه هم از ما گرفتی.»   امسال اما گورستان شکل دیگری به خود گرفته، تمیز و مرتب. دیگر نه از بنرهای پاره و سقف‌های چوبی نیمه‌سوخته روی گورهای خالی خبری هست و نه از مهمانان ناخوانده درون آنها. گورهایی که حالا تعدادی‌شان پر شده از آدم‌هایی که پیمانه عمرشان سرآمده و روی باقی‌مانده‌شان هم با بلوک پوشانده‌اند.   دیگر از آن تل خاک در اطراف گورهای کنده شده خبری نیست، برای رفتن بر سر مزارهایی که روزی خانه گورخواب‌ها بود، سیزده پله را پایین می‌روی، حدود هشتاد گور پر شده و مابقی را با بلوک پوشانده‌اند، چندتایی از گورها البته بلوک‌شان کنار زده شده اما ردی از زندگی در آنها نیست؛ نه آدمی، نه پتوی پاره‌ای و نه ظرف یکبار مصرف، فقط خاک است و خاک و خاک.   «بیرون از قبرستون پی‌شون بگرد»   هوا سردتر و تاریک‌تر می‌شود و کم‌کم گورستان خالی از جمعیت زنده‌ها.زنان و مردانی که این روزها با خیالی آسوده‌تر برای خواندن فاتحه بر سر مزار عزیزان‌شان می‌آیند.«اون موقع‌ها زود میومدم و زود برمی‌گشتم، هوا رو به تاریک شدن که می‌رفت جرات نمی‌کردم بمونم، ممکن بود همون معتادها خفتمون کنن، خیلی‌ها رو شنیده بودیم که همین بلا سرشون اومده، اما الان دیگه اون ترس رو نداریم، شده من ساعت 9 شب هم از سر دلتنگی اومدم اینجا، اما هیچ کارتن‌خوابی ندیدم»؛ اینها را رضا می‌گوید، مرد جوانی حدودا 35 ساله که برای خواندن فاتحه بر سر مزار مادرش آمده.   یک زن میانسال هم به فاصله دو تا قبر آن طرف‌تر ایستاده، چادرش را روی سرش کمی جابه‌جا می‌کند، حرف رضا را پی می‌گیرد و می‌گوید: «بله الان امنیت اینجا خیلی خوب شده، هرچند با اون گزارشی که اون سال نوشتند اسم شهر ما بد شد اما خب خیالمون بابت رفت و آمد به قبرستون راحت‌تره.»   کنار در ورودی، بعد از اتاق کوچک نگهبانی، یک اتاق هست که شده مغازه سنگ‌تراشی و سنگ‌فروشی، مشرف به همین گورهای از پیش آماده. زن جوانی برای سفارش سنگ با سنگتراش چانه می‌زند. سنگتراش مردی میانسال است و پیراهن مشکی به تن دارد، از گورخواب‌ها که می‌پرسم، سنگتراش جوابی نمی‌دهد، سرش را به کارش گرم می‌کند و با دستمالی دستگیره مانند، یکی از سنگ‌ها را جابه‌جا می‌کند، زن جوان اما می‌گوید: «نه اینجا دیگه خبری ازشون نیست، البته نه اینکه دیگه نباشندها، من تو خیابون روبه‌رویی زندگی می‌کنم، هستن.»   -کجا هستن الان؟   سنگتراش با عصبانیت به میان صحبت ما می‌آید و می‌گوید: «دنبال کارتن‌خواب‌هایی؟ بیرون از قبرستون پی‌شون بگرد، آدرس می‌خوای؟ سر همین خیابون بهشت رو بگیر برو پایین، می‌رسی به یه دوراهی، کانال آبه، اونجا، پاتوق همه‌شون اونجاست.»   زن جوان می‌گوید: «اون بدبخت‌ها هم از سر بی‌جایی، پناه آورده بودن اینجا.»   سنگتراش ادامه می‌دهد: «اون موقع که اینجا بودن، من اینجا بودم و می‌دیدمشون، اما الان دیگه اینجا نیستن، همون موقع که اومدن جمعشون کردن، براشون کمپ و گرمخونه زدن که شبا برن اونجا، اما اینا کارشون دله دزدیه، معتادن دیگه، اگه شبا برن گرمخونه که نمی‌تونن به کارشون برسن.»   اکنون که هوا کاملا تاریک شده، با فاصله کمی ‌از گورستان، طبق آدرس سنگتراش، در محلی که روزی بستر رودخانه بوده و الان خشک است، دو آتش بزرگ برپا شده که تعداد شش یا هفت نفر دور آن ایستاده‌اند. هر چه می‌گذرد بر تعداد آدم‌هایی که با یک کیسه بر دوش و خمیده از اطراف می‌آیند تا دور آن جمع می‌شوند افزوده می‌شود.   اینجا خبری از نور چراغ برق نیست، هر چه هست، نور چراغ ماشین افراد محلی است که گاهی از این مسیر می‌گذرند.   گونی پلاستیکی خیلی بزرگی وسط جاده در حرکت است، گونی لحظه‌ای می‌ایستد، پسر بچه‌ای از زیر آن بیرون می‌آید، کمرش را راست می‌کند و خستگی خود را در می‌کند و باز به زیر گونی می‌خزد، حالا او سیاهی متحرکی است که به سمت آتش در حرکت است تا از سرمای استخوان‌سوز این روزهای زمستانی خود را نجات دهد.   «فقط آبروی شهر ما رفت اگه نه همه جا معتاد داره»   شواهد نشان از این دارند که کارتن‌خواب‌ها و معتادهایی که جایی برای ماندن ندارند از گورستان رانده شده و به کانال آب پناه برده‌اند. نبودشان در گورستان و در جوار همسایگانی بی‌آزار که در خواب ابدی هستند، امنیتی برای رفت و آمد مردم به گورستان به وجود آورده، امنیتی به قیمت شاید گزاف در ذهن اهالی نصیرآباد که به گره خوردن محل زندگی‌شان با نام گورخواب‌ها و رفت و آمد گهگاه خبرنگاران و روزنامه‌نگاران نمی‌ارزید.   یکی دیگر از کسبه همین خیابان بهشت می‌گوید: «همان موقع که خبر سکونت کارتن‌خواب‌های نصیرآباد در قبرستون منتشر شد و اینا معروف شدن به گورخواب، اومدن یه دیوار بلند و بتونی سه متری دور قبرستون کشیدن، دیگه این معتادا نتونستن برن تو قبرستون، چه فایده همه‌شون پخش و پلا شدن، همین اطرافن، فقط آبروی شهر ما رفت اگه نه همه جا معتاد داره، من خودم چند وقت پیش رفتم بازار، سمت چهارراه سیروس، از ترس معتادهایی که اونجا بودن جرات نکردم ماشینم را پارک کنم برم به کارم برسم. خانم دست از سر اینجا بردار برو از اونجا بنویس.»

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: کارتن خواب ها گورخواب ها رفت و آمد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۷۰۱۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عیدی علیه آبی‌ها در بازی سرنوشت‌ساز

به گزارش "ورزش سه"، ملوان انزلی پس از دو شکست متوالی مقابل پرسپولیس و سپاهان در رقابت‌های لیگ برتر سعی در خروج از این روند برابر استقلال خوزستان داشت و علی‌رغم اینکه روی حرکت سریع و پاس مجید عیدی و ضربه تمام کننده رضا جعفری به گل رسید، اما با فرصت‌سوزی زیاد در نهایت به تساوی در این بازی رضایت داد.

ملوان انزلی که حملات خطرناکی از جناحین دارد، در دیدار مقابل استقلال خوزستان هم روی نفوذ مجید عیدی از جناح راست زمین بارها موقعیت‌سازی کرد که اگر دقت مهاجمان این تیم بود، شانس کسب پیروزی پُر گل داشتند که این اتفاق نیفتاد و فقط یکبار موفق به گلزنی شدند.

مجید عیدی که فصل موفقی را در ملوان انزلی پشت سر می‌گذارد و 24 بازی در لیگ برتر برای این تیم انجام داد، در دیدار مقابل استقلال خوزستان با فرار از سمت راست خط دفاعی تا پشت محوطه جریمه حریف سعی در ثبت یک پاس گل دیگر داشت که یکبار رضا جعفری از پاس او استفاده کرد و ضربه این بازیکن تبدیل به گل شد.

مدافع راست ملوان انزلی در دیدار مقابل استقلال خوزستان توانست چهارمین پاس گل فصل خود را بدهد و به جمع برترین پاسورها اضافه شود.

دیگر خبرها

  • این آخرین شانس قهرمانی تراکتور است
  • قربانی در بازی سرنوشت‌ساز در سقوط
  • سرنوشت عجیب ستاره محبوب نکونام در یونان
  • علت خشکی گلو بعد از بیدار شدن از خواب چیست؟ (فیلم)
  • سرنوشت غزه پس از آتش بس چه خواهد بود؟
  • طرح/ با مهر معلم آمدم تا اینجا
  • عیدی علیه آبی‌ها در بازی سرنوشت‌ساز
  • انگار ایران یک روز از خواب بیدار شد و بی‌دلیل تصمیم گرفت به اسرائیل حمله کند!
  • ایستادن
  • روایت تکان‌دهنده یونیسف از گورستان‌های کودکان غزه